فرزاد حاتمی / ستاره ی سر به توی
بر خلاف بقیه، بی سر وصدا آمد. نه خبرنگاری در روز امضای قرارداد او حضور داشت و نه کسی بر سر مبلغ قرارداد او جار و جنجال به راه انداخت. سایت های خبری هم تنها نوشتند که او به استقلال پیوسته است و دیگر هیچ.
هیچ سایتی سوابق او را به طور کامل بررسی نکرد و همه فکر می کردند که او
هم از آن دسته بازیکنانی است که بعد از دو سه هفته می فهمد استقلال برایش
زیادی بزرگ است و خودش راهش را می گیرد و می رود.
هواداران هم شناخت چندانی از این بازیکن نداشتند. شاید اوج دانستن آن ها در
مورد بازیکن جدیدشان، این بود که هر جا قلعه نویی می رود به دنبال او می
آید. به هر حال، او برای طرفداران استقلال بازیکنی ناشناخته بود اما، تنها
یک بازی نیاز داشت تا شناخته شود!
او در اولین مسابقه اش در ترکیب تیم استقلال، بازی خوبی را به نمایش گذاشت. گل زدن و پاس گل دادن آن هم در بازی اول آمار خوبی به حساب می آید که این بازیکن از خود به جا گذاشت. اولین شادی پس از گلش مثل بقیه بازیکنان نبود. با همه فرق داشت. بعد از این که با یک ضربه ی سر تماشایی دروازه حریف را باز کرد، دست هایش را در یک راستا و به صورت افقی نگه داشت و سپس شروع به دویدن و بالا پایین کردنِ دو دستش کرد. درست مثل یک جت جنگی اف چهارده! یا بهتر است به خاطر شماره اش بگوییم “اف بیست و چهار”!
او کسی است که تنها یک بازی نیاز داشت تا شناخته شود، دو بازی نیاز داشت تا تثبیت شود و با بازی سوم هم به چهره ای محبوب میان هواداران بدل گردد. کم کم چهره ای قابل اعتماد شد. هوداران از او مایه می گذاشتند. پُزِ گل هایش را به هواداران پرسپولیس می دادند. از او به عنوان اولین بخت گلزنی در دربی یاد می کردند. چه زود محبوب شد این مرد ناشناس!
شاید خیلی ها راز این موفقیت های زود هنگام را اعتماد به نفس بالای او بدانند. راست می گویند. از راه رفتن این مرد هم اعتماد به نفس می بارد. چهار شانه راه می رود و آدم را به یاد بهروز وثوقی در فیلم قیصر می اندازد! ژست ها و عکس العمل هایش بعد از هدر دادن موقعیت ها، تلخی از دست دادن موقعیت را برای هواداران نصف می کند!
از اعتماد به نفس این بازیکن هم می شود خیلی گفت و نوشت. وقتی متوجه شد که هواداران به او لقب اینزاگی را داده اند، اعتراض کرد و اینزاگی بزرگ را یک مهاجم «مرده خور» نامید و اظهار داشت که سبک بازی خودش به مراتب از اینزاگی بهتر است.
اف بیست و چهار آبی ها فرزاد حاتمی! ملقب به حاتمی زلاتان! آغاز سال نود و یک برای فرزاد مصادف با هفته های پایانی لیگ برتر بود. او که آن زمان در پیراهن تراکتور و زیر نظر مربی محبوبش امیر قلعه نویی توپ می زد با گل های حساسش باعث شد تا تراکتور تا هفته ی آخر در کورس قهرمانی باقی بماند. بعد از پایان فصل، با کلی امید و آرزو در تراکتور ماند اما اوضاع بر وفق مراد او پیش نرفت و تونی (سرمربی تراکتورسازی) اعتقاد چندانی به او نداشت و همین نامهربانی های تونی باعث شد تا فرزاد تراکتور را به مقصد استقلال ترک کند.
در استقلال همان طور که اشاره کردیم، اوضاع خوب بود. او در شش بازی اول خود برای استقلال شش گل به ثمر رساند که شروع فوق العاده ای به حساب می آید. اگر بخواهیم سال گذشته ی فرزاد را به صورت نموداری بررسی کنیم، می بینیم که او سال را خوب آغاز کرد، بد ادامه داد و خوب به پایان رساند. خوب که نه، عالی به پایان رساند! علی رغم توانایی های بالای این بازیکن شاید در آغاز سال نود و یک، فکرش را هم نمی کرد که در همین سال به استقلال بپیوندد و جای ثابتی در ترکیب این تیم پیدا کند.
یک بار دیگر به اول متن برمی گردیم: «بر خلاف بقیه بی سر وصدا آمد.» بله! بسیاری بودند که با کلی دبدبه و کبکبه آمدند و کاری از پیش نبردند اما فرزاد حاتمی بی سر و صدا آمد و در زمین مسابقه مثل توپ صدا کرد! از قدیم هم گفته اند: «از آن نترس که های و هوی دارد، از آن بترس که سر به توی دارد.»
قصه، قصه ی فرزاد ماست و همین امر باعث شده تا من علاوه بر هزار و یک لقب دیگری که به این بازیکن اختصاص داده اند به او لقب “ستاره ی سر به توی” را بدهم. واقعا که برازنده ی اوست!
فرزاد جان، هر جا که هستی سال جدید را به تو و خانواده ات تبریک می گویم. امیدوارم، امسال را خوب شروع کنی، بهتر از همیشه ادامه دهی و در بهترین حالت به پایان برسانی!